۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

در حاشیه درگذشت عزت الله سحابی: شرمنده این پیرمردم.

یک سال دو سال که نبود، یک عمر بود، یک زندگی‌ بود که صرف مبارزه شد، صرف تغییر، صرف تلاش، با سلاح سخن، کتاب، مقاله. راحت تر آن بود که مینشست، حداقل گهگاهی، دور میشد، آنقدر دور که غباری بر عبایش نشنیند تا بتواند فخر سفیدی‌اش را بدهد، آنقدر دور که دست هیچ زندانبانی بهش نمی‌رسید و سردی هیچ دستبندی دستش را لمس نمیکرد، سرمائی که حتا در هشتاد سالگی نیز رهایش نکرد. دور نشد و ماند و اسباب شرمندگی امثال من شد، من و مایی که از آن جنس نبودیم، نیستیم، ما مردان عافیت ایم، ما مردان خطریم، البته تا آنجا که بیارزد، وگرنه امثال سحابی اگر می‌خواستند حساب ضرر و زیان کنند که الان در گوشه‌ای آسایش را تا هفت نسل بعد‌شان را تضمین کرده بودند.

اینها فخر‌های انسانیت و شرف ایرانند: به دنیا می‌آیند تا مبارزه کنند، تا بجنگند، تا ننگ سکوت را نپذیرند، تا ساکن نشوند و وصله گنداب شدن را به خود نبینند که اینها را چه سربزیر افکندن و از ترس حاکمان گٔل‌های قالی را شمردن؟ اینها را چه به ذلت؟ اینها را چه با همداستانی با جماعت دون پایه‌ای که اگر در جایگاه حکومت قرار گیرند هجی کننده واژه جنایت اند و اگر در جایگاهی دور از آن، ناطقینِ بی‌ عملِ مدعی! اینها مردان عمل اند، متفاوت از من، از ما، از بسیاری از ما.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

گزیدهٔ‌ای از صحبت‌های سید محمد خاتمی در مورد سکولاریسم، دموکراسی و آزادی حق و اندیشه که نباید گم شود


این سخنان خاتمی متفاوت است، سخنانی که در آنها نه سکولاریسم دشمن عقاید ایشان است و نه تعریفی‌ متفاوت از دموکراسی را شاهدیم. سخنانی که در آن علناً حاکمیت فعلی کشور رو در دستان دشمنان مردم میداند حرف از ناممکن بودن ندادن حق مردم میزند.

شرایط فعلی رو فراموش نکنیم و هزینه‌های وحشتناک دگرگونه حرف زدن و دگرگونه اندیشیدن رو. گزیده‌هایی‌ از صحبت‌های خاتمی رو جدا کردم، برای دوستانی که شاید حوصل خواندن کل متن را نداشته باشند.



-آزادی یعنی: آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی انتخاب، آزادی پرسش از قدرت و هزینه نداشتن پرسش.
و می دانیم که ایمان حقیقی هم در متن آزادی بوجود می آید. زیرا ایمان ارزشمند ایمانی است که با انتخاب و خردورزی به دست آید و انتخاب و خردورزی منوط به وجود آزادی است.
یعنی انقلاب ما خواستار آزادی های اساسی مورد نظر جهان سکولار منهای بداخلاقی و ولنگاری است که دشمن عقل و امنیت و کرامت انسانی است.
بهرحال الان حق رایج و مطلوب و مورد تقاضا در جهان امروز حاکمیت بر سرنوشت است و ظالم کسی است که این حق را از مردم بگیرد و حکومت عادل آن است که از هر جهت زمینه انتخاب آزاد را فراهم آورد تا مردم در سرنوشت خویش نقش داشته باشند از سوی دیگر حکومت مطلوب آن است که زمینه رشد و اعتلاء و پیشرفت کشور را توأم با عدالت فراهم آورد.

-همه مردم این کشور از اندیشمندان و روشنفکران گرفته تا رزمندگان، بانوان و تمام لایه ها و طبقات اجتماعی در انتخاباتی که گذشت مشارکت فعال داشتند. چه کسی سبب شد که آنهمه شور و شکوفایی در انتخابات پدید آید؟ حالا چرا باید عده ای به جرم مشارکت فعال در انتخابات مورد فشار و تنگنا قرار گیرند؟
اگر از آغاز یک هیأت بی طرف رسیدگی به اعتراض و دغدغه بخش مهمی از جامعه را به عهده می گرفت بدون تردید مشکل حل می شد و اصلا شاهد بحران نبودیم، اما تندروهایی بوده و هستند که فقط به انحصار می اندیشند و نه تنها اصلاح طلبان را بلکه حتی اصولگرایان را هم از دایره خارج می دانند

-بسیاری از کسانی که عشق به امام، انقلاب و اسلام داشته و دارند با اتهام های گزاف در زندان به سر می برند یا در تنگنا و محدودیت قرار می گیرند. اصلاحات می گوید: دروغ و تهمت نباشد، آزادی های اساسی تأمین شود. همان آرمان هایی که در انقلاب ما جلو ه داشت و جوانها برای آن جان دادند مورد توجه و مبنای عمل قرار گیرد.
اصلاحات می گوید: به سادگی آبرو و حیثیت افراد صالح به نام دفاع از انقلاب زیر سؤال نروند و مورد اتهام و تحت فشار قرار نگیرند.
این ملت هم اگر به جمهوری اسلامی رأی داده خواسته هایی داشته است. بیاییم بررسی کنیم مردمی که به جمهوری اسلامی رأی دادند به چه چیزی رأی داده اند؟
شما مصاحبه ها و گفتارهای امام در قبل و پس از پیروزی انقلاب تا مرحله رفراندوم جمهوری اسلامی را بخوانید। مردم به آن جمهوری اسلامی رأی دادند. بعد از انقلاب هم همین امام فرمان هشت ماده ای را صادر کردند که تأمین کننده بسیاری از حقوق مدنی افراد و گروهها س

-امروز هیچ کس نمی تواند جلوی حرف حق و یا ناحق را بگیرد. تعبیر انفجار اطلاعات درست است و انقلاب سایبری و انقلاب الکترونیکی کل مرزها را برداشته است و اینکه برخی حکومت ها و نظام ها خیال کنند که با ایجاد محدودیت ها و بخشنامه و دستور می توانند بین دنیای اطلاعات و ذهن ملت ها دیوار ایجاد کنند خیال باطلی است.
من یادم هست وقتی در وزارت ارشاد بودیم ویدئو را ممنوع کردیم و معاونتی اختصاص دادیم تا ممیزی صورت بگیرد و با فیلم های غیر مجاز هم برخورد شد. فیلم های زیادی ضبط و سوزانده شد.
تازه آن روز ها فضای سایبری کنونی حاکم نبود ولی ما صد در صد موفق نبودیم و ویدئو راهش را به خانه ها باز کرد. یکی از عوامل بسیار مهم در تحولاتی که امروز در دنیا و منطقه از تونس گرفته تا مصر، لیبی، سوریه، یمن و بحرین و سایر نقاط رخ داده وی می دهد همین شبکه های ارتباطی، اینترنتی و الکترونیکی و ارتباطات گسترده است.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

ما در مقابل چشمان نیمه باز ندا، صورت خندان سهراب و صبوری یک ملت شهید داده مسئولیم


میرحسین و شیخ در جایی‌ که نمی‌دانیم کجاست در حصر کسانی‌ اند که بارها از تریبون‌های رسمی‌ خواهان اعدام‌شان شده بودند، امکان ملاقات با نزدیک‌ترین افراد خانواده‌شان را ندارند (غیر از یک مورد در مورد شیخ و دو بار در مورد میرحسین)، امکان ارتباط با دنیای خارج را ندارند و میزان اطلاعات ما از آنها محدود به چند گمانه زنی‌ غیر معتبر است. این آدم ربایی است و حقوقی که برای چنین فرد در حصری می‌توان متصور شد بارها کمتر از یک زندانی است که در زندان حداقل می‌توان به طریقی با دنیای خارج در تماس بود، نه اینکه چنین در بی‌ خبری غوطه ور باشیم.

ما چه می‌کنیم؟ میرحسین یک معترض ساده به شرایط نبود که پای به میدان بگذرد و دغدغه شخصی‌‌اش او را به چنین سرنوشتی دچار کند، داستان به طریقی دیگر بود که در انتخاباتی نامزد شد که در آن تقلبی در ابعاد کودتا انجام شد. کوتاه نیامد و ماند و هزینه چنین پای فشاری را پرداخت، هزینه‌ای که انگیزه آن تنها صیانت از خواست و رای ما بود و نه کسب کرسی دولتی با انگیزه‌ای شخصی‌ که اگر چنین بود پس آن پیام انصراف چه بود که فردای انتخاب به خامنه‌ای داد، به شرطی که انتخابات به مسیر مطمئن‌ترین هدایت شود. داستان اینگونه بود که میرجسین را ما آوردیم و ما در میانه میدان نگاه داشتیم و به هزینه دادن واداشتیم. تک تک ما مسئولیم، نه فقط در قبل میر و شیخ که در قبلا تک تک کسانی‌ که خون دادند، زندانی کشیدند، شکنجه شدند و آسایش‌شان را دادند.

ما مسئولیم، نه فقط در قبل حق شخصی‌ من و عزت انسانی‌ مان که در مقابل یک ملت شهید داده و زجر کشیده، در مقابل چشمان نمی‌‌باز ندا، صورت خندان سهراب و جوانی بر بعد رفته کیانوش. در مقابل همه بزرگی‌ محسن روح اامینی. چه می‌خواهیم بکنیم؟ می‌خواهیم اجازه دهیم تا مرثیه آخر را بر سر خاک آرمان‌هایمان بخوانند؟

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

میر عزیز، امروز شد هشتاد و یک روز

امروز شد هشتاد و یک روز از لحظه‌ای که با حصر کردنتان کمر به نابودی اندیشه تان بستند، هشت ماه از روزی آخرین بار هوای آزاد را به ریه ات دمیدی و ۲ سال از روزی که با علم به فرجام این راه، زنگ شروع را ناوختید، چه سریع گذشت این همه روز میر عزیز، شیخ مهربان، مصطفی تاجزاده سرفراز، صفایی فراهانی، پدر مهربان و عبوس من، ضیا نبوی و مجید توکلی و عاطفه نبوی، خواهر و برادران من. چه زود گذشت ملتی که مردانه به میدان آمدید، مادر سهراب، خانواده ندا!

داستان اینگونه آغاز شد: با هم شروع کردیم، در حالیکه با شک از وفای به عهد تان، با احتیاط کنار تان گام زدن را آغاز کردیم.داستان اینگونه ادامه پیدا کرد که آنقدر مردانه بر آرمان‌ها پای فشردید و جلو رفتید که شک دارم که حتا غبار قدم‌هایتان باشیم. نه زندان‌هایشان مرعوب تان کرد و نه شکنجه‌هایشان مغلوب تان، همه عظمت پوشالی یک حاکمیت جور رو به سخره گرفتید. شک دارم که آنقدر که ما مدعی بودیم و همراه تان بوده باشیم، ولی‌ دیدید که چگونه جوان‌هایمان را به خاک و خون کشیدند و روزهای زیبا یمان را به خزانی غم‌انگیز تبدیل کردند. دیدید. ولی این خزان را پایانی است که آن پایان به دست ما خواهد بود. پایانی که به همراه شما، تک تک شما خواهیم به نظاره نشست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

یک اسطوره بر تخت بیمارستان است؛ عزت الله سحابی به کما رفت


"تحمل حوادث و دردهایی که در این نه ماهه بر این سرزمین و فرزندانش رفته است برای من در این سنین آخر عمر بسی سخت و ناگوار بوده است. از توان ملی این کشور که به سان قالبی یخ در دست دولتی بی‌کفایت به سرعت در حال ذوب شدن است تا آنچه در خیابانها و زندانها بر فرزندان حق‌گو و حق‌طلب این آب و خاک گذشته است. اما در روزهای اخیر شنیده‌هایم غم جانکاه دیگری بر این تن رنجور ریخته است که نمی‌دانم شکایت این درد را به کجا ببرم و چه کاری از دستم ساخته است." قسمتی‌ از رنج نامه عزت الله سحابی


عزت الله سحابی در کما است، خبری کوتاه که بناگاه جمع مون را که از خبر دستگیری بن لادن پر بحث شده رو به یک سکوت سنگین برد، برای چند ساعت فراموش کرده بودیم که انگار نه انگار که مهندس سحابی حالش خوب نبوده است و پزشکان اعلام وخامت کرده بودند، انگار نه انگار که این مردی که بر تخت خوابیده و شرایطش بدین گونه در چند خط خلاصه میشود نماد پایمردی و شرافت بخش بزرگی‌ از ایرانیانی است که اگرچه حنجره‌شان مدت‌ها قبل، شاید به قدمت روزگار پر شور ملی‌ شدن صنعت نفت، به صدا درآمده باشد، ولی زنگ صدای‌شان هیچگاه خاموش نشد و استبداد از پس استبداد را آزار داد، تا رسیده به الان. اکنونی که اگرچه قامت‌شان خمیده تر شده و غبار سفید کهنسالی بیشتر بر موهایشان نشسته، ولی هنوز به پیش میروند و تق تقّ صدای‌شان سکوت سنگین استبداد کشورم رو به هم میزند.